سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سبک زندگی

اهمیت دادن بیش از حد به نظرات دیگران را کنار بگذاریم

اهمیت دادن بیش از حد به نظرات دیگران را کنار بگذاریم


 

  • اهمیت دادن بیش از حد به نظرات دیگران را کنار بگذاریم

    835671

    22 فروردین 1398 - 10:45

    4753 

    مجله قرمز: فرض کنید در یک پروژه گروهی در مدرسه هستید، به نظرتان می‌رسد بقیه افراد گروه خیلی باهوش هستند و راحت نظراتشان را بیان می‌کنند در نتیجه شما عقب می‌روید تا فضا را برای فعالیت آن‌ها باز کنید، اما همینطور که زمان می‌گذرد متوجه می‌شوید مشکلاتی در فعالیت آن‌ها وجود دارد و به احتیاج به تغییرات است. اما از سویی دیگر می‌ترسید که چطور این مسئله را با اعضای گروه مطرح نمایید، چون خیلی به نظر دیگران اهمیت می‌دهید. ممکن است نگران این باشید که شما را مسخره کنند یا حرفتان را تحویل نگیرند و غیره. در نهایت هم حرفتان را می‌خورید و ساکت می‌مانید. نتیجه‌ای هم که به دست می‌آورید این است که شما هم در شکست پروژه‌ای که در آن هیچ نقشی نداشتید سهیم خواهید بود. به نظرتان مشکل از کجا ناشی می‌شود؟

    تمرین اهمیت دادن و اهمیت ندادن

    اهمیت دادن بیش از حد به نظرتان دیگران، از بی اعتمادی به خود، و غلبه‌ی ترس بر شجاعت ناشی می‌شود. وقتی شما یک ایده‌ی خیلی عالی دارید یا در مورد چیزی، یک نظری دارید، ولی خودتان را عقب می‌کشید برای این است که به قضاوت دیگران در مورد خودتان و اینکه آن‌ها راجع به شما چطور فکر می‌کنند بیش از حد اهمیت می‌دهید در حدی که ترس تمام وجودتان را می‌گیرد.

    اهمیت دادن بیش از حد به نظرات دیگران را کنار بگذاریم

    ترس از نظرات دیگران باعث می‌شود بدترین حالت موجود را در ذهنمان تصور کنیم و این تصورات اشتباه را تبدیل به واقعیتِ ذهنی نماییم، در حالیکه واقعیت موجود، آنقدر‌ها هم که در ذهنمان تصور می‌کنیم وحشتناک نیست. آنچه که وحشتناک است فقط در ذهن ما وجود دارد، چون ذهن ما توانایی تخیل بالایی دارد و یکی از پیامد‌های منفی آن، تحریف واقعیت است.

    تحریف واقعیت در ذهن ما باعث ایجاد احساساتی از قبیل: ترس، عدم اعتمادبه نفس و اضطراب و تردید می‌شود. اگر اهمیت دادن بیش از حد به نظرات دیگران در ما نهادینه شود ذهن ما پر از اغراق و بزرگنمایی می‌شود. کافی‌ست واقعیت ذهنی را کنار گذاشته و واقعیت موجود را در نظر بگیریم و این کار هم نیازمند این است که با مشکل روبرو شویم و بعد ببینیم چه اتفاقی رخ می‌دهد.

    یک مثال در مورد اهمیت دادن بیش از حد به نظرات دیگران:

    فرض کنید مشغول سخنرانی در یک سالن هستید که ناگهان یکی از حضار می‌خندد. این خنده می‌تواند هزاران دلیل داشته باشد و شما نمی‌توانید مطمئن باشید کدام دلیل، واقعیت موجود است، اما ذهن شما به طور اتوماتیک یک دلیل ذهنی برای آن خنده می‌تراشد و نزدیک‌ترین دلیلی که ذهن شما پیدا می‌کند این است که این آدم دارد من را مسخره می‌کند. به محض اینکه مغلوب این تصور ذهنی شدید سایر دلایل احتمالی از بین می‌رود. مثلا اینکه شاید بغل دستی‌اش به او یک جوک خنده دار گفته، یا شاید یاد یه چیز خنده دار افتاده، شاید هم یه پیام خنده دار دریافت کرده. اما ذهن شما همه‌ی این احتمالات را پس می‌زند و فقط فکر می‌کند که خنده‌ی او برای مسخره کردن شما بوده و بس.

    4 استراتژی برای اهمیت ندادن بیش از حد به نظرات دیگران

    اگر سعی کنید فقط به یک احتمال نچسبید و به این فکر کنید که در آنِ واحد، هزران احتمال دیگر می‌توانند وجود داشته باشند و ذهن خودتان را تربیت کنید که بتواند چندین احتمال مختلف و متضاد را تصور کند، به راحتی می‌توانید از شر ترس و نگرانی در اهمیت دادن بیش از حد به نظرات دیگران، رها شوید.

    به محض اینکه از مرحله ترس و اضطراب و نگرانی عبور کنید، خواهید دید که تصورات ذهنی منفی که تا پیش از این چندین بار در طول روز به سراغتان می‌آمد، محو می‌شوند. برای محو تصورات ذهنی منفی که کنترل زندگی شما را در درست گرفته‌اند بایستی ابتدا بپذیرید که چنین مشکلی دارید یعنی آنرا دقیقا تشخیص دهید و سپس بر آن‌ها غلبه کنید. با انجام چهار استراتژی زیر می‌توانید از این سد عبور کنید.

    1. بدترین اتفاقی که ممکن است رخ دهد را در نظر بگیرید

    دفعه‌ی بعدی که می‌خواهید نظرتان را بیان کنید، اما می‌ترسید مورد قضاوت نادرست قرار بگیرید و سکوت می‌کنید، از خودتان بپرسید اگر نظرم را مطرح کنم فوق فوقش بدترین اتفاقی که ممکن است رخ دهد چیست؟ به طور خیلی منطقی هر اتفاق بدی که ممکن است رخ دهد را در ذهنتان مورد تجزیه تحلیل قرار دهید. مثلا اگر در یک سخنرانی کسی به شما خندید فوقش این است که شما را مسخره می‌کند خب بعدش چه؟ نهایتش این است که شما چاره‌ای ندارید جز اینکه سخنرانی را تمام کنید و تمرکزتان را روی کار خودتان قرار دهید و به قضاوت دیگران اهمیت ندهید.

    اهمیت دادن بیش از حد به نظرات دیگران را کنار بگذاریم

    اگر قصد دارید با شخص جدیدی ارتباط برقرار کنید فوقش این این است که او به شما بی محلی می‌کند خب بعدش چه؟ بپذیرید که این هم یکی از صد‌ها احتمال موجود است، اما شما هنوز نمی‌دانید کدام یک از احتمالات به واقعیت تبدیل می‌شوند پس بهتراست بروید و امتحان کنید و ببینید واقعیت چه چیزی خواهد بود. به همین راحتی می‌توانید از دست نگرانی و استرسی که قبل از یک اتفاق رخ داده رها شوید.

    2. دیگری را جای خودتان بگذارید

    فرض کنید در یک اتاق هستید و فکر می‌کنید همه‌ی آدم‌های این اتاق دارند به شما زل می‌زنند، چون روی لباستان غذا ریخته‌اید. احتمالا وحشت از نگاه دیگران، شما را به شدت خجالت زده می‌کند. سعی کنید موقعیت خودتان را عوض کنید یعنی خودتان را به جای دیگری بگذارید. اگر ببینید یک نفر روی لباسش غذا بریزد آیا شما نسبت به او حس بدی پیدا می‌کنید؟ فکر می‌کنید او یک آدم دست و پا چلفتی است؟ یا اینکه نه، با خودتان فکر می‌کنید این اتفاقی ست که ممکن است برای همه رخ دهد. 99 در صد مردم فکر دوم را می‌کنند. پس چرا باید نگران اتفاقی باشید که خیلی طبیعی است و ممکن است برای هر کسی رخ دهد؟

    3. به خودتان نگیرید

    تصور کنید شما یک هنرمندِ تازه کار هستید، اما می‌ترسید کار‌های هنری خود را به دیگران نشان دهید چو بیش از حد به نظر ات دیگران اهمیت می‌دهید و نگران هستید که مورد تمسخر قرار بگیرید. اما یک روز تصمیم می‌گیرید یکی از نقاشی‌هایتان را به صورت آنلاین در معرض نمایش قرار دهید و سپس نظرات مثبت یا منفی دیگران را دریافت می‌کنید. شاید یکی از نظرات این باشد که استعداد شما صفر است و دارید وقتتان را هدر می‌دهید. حقیقت این است که بسیاری از افراد به دلایل مختلف، مایل هستند دیگران را آزار دهند که یکی از علت‌هایش این است که با این کار احساس خوشحالی و امنیت پیدا می‌کنند.

    این مسئله به خصوص در فضای مجازی خیلی رایج‌تر است، چون آن شخص پشت نقاب قایم می‌شود و بدون ترس از رودررویی واقعی، نظرش را بیان می‌کند و می‌رود؛ بنابراین اگر شخصی چه در فضای مجازی چه به صورت رو در رو، سعی در تخریب شما دارد این را در نظر بگیرید که شخصیت این فرد، از درون قبلا آنقدر تخریب شده که حالا به یک مشکل حاد تبدیل شده است و با آزار دیگران احساس امنیت پیدا می‌کند. ولی خب این مشکل شما نیست بلکه مشکل خودش است که نیاز به درمان دارد. پس این مهم است که بدانید وقتی خودتان را در معرض قضاوت دیگران قرار دهید قطعا آدم‌های این چنینی نیز پیدا خواهند شد.

    البته منظور افرادی نیستند که نقد‌های سازنده و یا پیشنهاد‌هایی برای بهبود کار شما دارند چرا که هر گونه نقد سازنده‌ای بسیار با ارزش است تا به رشد شما کمک نماید. مثلا اگر شخصی شما را راهنمایی کند که دقیقا در کدام قسمت دارای مشکل هستید و به شما بگوید که چطور می‌توانید آنرا حل کنید، آدمی است که ارزش این را دارد به حرفهایش گوش دهید. اما اگر فردی پیدا شد که نگوید کدام قسمت از کارتان مشکل دارد و فقط به طور کلی بگوید بد است، به نظر می‌رسد خود آن شخص مشکل دارد؛ بنابراین بایستی یاد بگیرید به نظرات چه کسی گوش دهید و به نظرات چه کسی اهمیت ندهید.

    4. اتکا به خود

    یکی از دلایلی که نظرات دیگران برای ما خیلی اهمیت دارد این است که فکر می‌کنیم خوشحال بودن ما بستگی دارد که دیگران از ما خوششان بیاید. مثلا اگر موفقیتی در درس یا شغل خود پیدا نکنیم دیگران ما ترک می‌کنند و این برای ما عذاب آور خواهد بود و همین ترس از تنها ماندن، باعث می‌شود که قضاوت دیگران برایمان مهم باشد. مشکلی که در اینجا بوجود می‌آید این است که به جای اینکه روی خودمان سرمایه‌گذاری کنیم فقط به دنبال کسب خوشنودی دیگران خواهیم بود.

    اهمیت دادن بیش از حد به نظرات دیگران را کنار بگذاریم

    سعی کنید اعتماد به نفس و خودباوری‌تان را، بر اساس نظرات دیگران قرار ندهید، فرقی نمی‌کند این افراد چه کسانی باشند؛ چه دوستان و آشنایان نزدیک شما باشند و چه افراد غریبه، راه حلش ساده است: زمانی را برای خودتان کنار بگذارید و شخصیت خودتان را به صورت عمیق مورد ارزیابی قرار دهید. شما بایستی شخصیت خودتان را به طور منحصر به فرد و جدا از هر چیزی یا هر شخص دیگری ارزیابی کنید. سعی کنید بفهمید که واقعا چه رویا‌هایی دارید، واقعا چه چیزی را دوست دارید. خودتان را کشف کنید. این کشفی است که هر کسی فقط خودش می‌تواند انجام دهد؛ بنابراین به جای اینکه وارد یک رابطه شوید تا بتوانید خودتان را بشناسید، اول خودتان را بشناسید و بعد ببینید با چه شخصی دارید وقتتان را می‌گذرانید. آیا وقتتان را هدر می‌دهید یا نه؟


خطاهای شناختی؛ خودسرزنشگری

خطاهای شناختی؛ خودسرزنش‌گری


 

  • خطاهای شناختی؛ خودسرزنش‌گری

    850597

    22 فروردین 1398 - 10:55

    4180 

    خطا‌های شناختی یا خطا‌های ادراکی (تحریف‌های شناختی) از جمله بحث‌های مهم در حوزه مدیریت و روانشناسی محسوب می‌شوند. این خطاها، هنگام تحلیل و تفسیر و قضاوت در مورد رویداد‌ها ما را به دام خود گرفتار می‌کنند و باعث می‌شوند که ما نتوانیم شرایط موجود را به درستی ارزیابی کرده و بهترین گزینه‌ی پیش رو را انتخاب کنیم.

    برترین ها: خطا‌های شناختی یا خطا‌های ادراکی (تحریف‌های شناختی) از جمله بحث‌های مهم در حوزه مدیریت و روانشناسی محسوب می‌شوند. این خطاها، هنگام تحلیل و تفسیر و قضاوت در مورد رویداد‌ها ما را به دام خود گرفتار می‌کنند و باعث می‌شوند که ما نتوانیم شرایط موجود را به درستی ارزیابی کرده و بهترین گزینه‌ی پیش رو را انتخاب کنیم.

    اکثر خطا‌های شناختی به مرور زمان و در اثر زندگی طولانی مدت انسان بر روی کره زمین، در مغز ما شکل گرفته‌اند و ضمن اینکه بسیاری از آن‌ها به بقاء ما کمک کرده‌اند و یا به فکر کردن سریع‌تر و تصمیم گیری بهتر مغز ما کمک می‌کنند، هزینه‌هایی هم به ما تحمیل می‌کنند. در این سری برنامه سعی کرده ایم با آموزه‌های احسان یزدان پناه، مربی توسعه فردی و سازمانی،‌ این خطا‌ها را بشناسیم و قدمی هر چند کوچک در راستای بهبود مهارت‌های ارتباطی و زندگی خود برداریم. مثل همیشه با ما همراه باشید.

    در صورت پخش نشدن ویدئو بر روی تصویر زیر کلیک کنید.


با نسل بومرنگی چه کنیم؟

با نسل بومرنگی چه کنیم؟


 

  • با نسل بومرنگی چه کنیم؟

    849362

    23 فروردین 1398 - 12:21

    5145 

    برترین ها - ترجمه از هدی بانکی: این روز‌ها یک فرد بزرگسال شدن همیشه هم معادل مستقل زندگی کردن نیست. جوانان زیادی بعد از دوران دانشگاه و تجربه‌ی ناموفق زندگی مجردی دوباره به خانه‌ی پدری برمی‌گردند یا اینکه اصلا خانه را ترک نمی‌کنند. این گروه از افراد جوان که به آن‌ها نسل بومرنگی می‌گویند، تعدادشان رو به افزایش است.

    بیشتر پدر و مادر‌ها برای این مرحله جدید از زندگی‌شان آمادگی ندارند و سوال‌های زیادی برای‌شان مطرح می‌شود که چگونه باید با این موقعیت برخورد کنند. بخصوص اینکه خیلی از والدین، بازنشسته شده‌اند و از نظر مالی مشکلاتی دارند.

    با نسل بومرنگی چه کنیم؟

    علت چیست؟

    طبق تحقیقی که در همین زمینه انجام شد، علت برگشتن فرزندان بعد از چند سال به خانه این است که دیگر مانند گذشته تا پیش از 35 سالگی ازدواج نمی‌کنند. یافته‌ها حاکی از آن هستند که جوانان 18 تا 34 ساله بیشتر تمایل دارند در خانه‌ی پدری و با والدین خود زندگی کنند تا با همسر یا پارتنر در خانه‌ای مستقل.

    تاخیر در ازدواج

    فاکتور‌های گوناگونی وجود دارد که باعث می‌شود فرزندان به خانه‌ی پدری برگردند، اما به نظر می‌رسد تاخیر در ازدواج، بزرگ‌ترین عامل است. در شهر‌های بزرگ، جوان‌ها به سختی می‌توانند خانه‌ی مستقلی برای خود پیدا کنند و میانگین سن ازدواج پیوسته در حال بالا رفتن است و برخی از جوان‌ها هرگز ازدواج نمی‌کنند.

    شرایط شغلی

    شرایط سخت برای پیدا کردن کار مناسب، حقوق‌های پایین و حتی هزینه‌های سنگین تحصیل نیز از دیگر عواملی هستند که باعث برگشتن جوانان به خانه‌ی پدری می‌شوند. این روز‌ها جوان‌ها به سختی می‌توانند شغلی با درآمد خوب پیدا کنند، در نتیجه نمی‌توانند از پس هزینه‌های زندگی مستقل بربیایند.

    وضعیت هیجانی

    خیلی از بزرگسالانی که هنوز در خانه‌ی پدری خود زندگی می‌کنند احساس می‌کنند زندگی چندان خوبی ندارند. طبق یک بررسی که توسط موسسه تحقیقاتی Gallup انجام شد، جوان‌های 24 تا 34 ساله‌ای که با والدین خود زندگی می‌کنند نسبت به جوان‌هایی از همین سن که مستقل زندگی می‌کنند، به میزان قابل توجهی احتمال موفقیت‌شان کمتر است.

    در همان تحقیق «موفقیت» بدین ترتیب معلوم و ارزیابی شد که افراد بر اساس صفر تا ده، چه نمره‌ای به اعتماد بنفس خود دادند. ضمنا از این افراد خواسته شد وضعیت زندگی فعلی خود را و اینکه پنج سال بعدی زندگی‌شان را چگونه می‌بینند امتیاز دهی کنند.

    با نسل بومرنگی چه کنیم؟

    شادی و رضایت کلی

    مطالعه‌ی دیگر از Gallup نشان می‌دهد جوان‌هایی که با پدر و مادر خود زندگی می‌کنند خیلی کمتر ممکن است کار تمام وقت داشته باشند و اغلب تحصیلات دانشگاهی ندارند. نداشتن کار تمام وقت و تحصیلات دانشگاهی دو عاملی هستند که اغلب با میزان شادی و رضایت در زندگی ارتباط دارند، بنابراین عجیب نیست که افرادی که با پدر و مادر خود زندگی می‌کنند احساس رضایت کمتری نسبت به زندگی خود داشته باشند.

    محققان با در نظر گرفتن فاکتورهایی، چون ازدواج، وضعیت شغلی و تحصیلات دانشگاهی و مقایسه‌ی جوان‌هایی که با پدر و مادر خود زندگی می‌کنند با جوان‌هایی که مستقل زندگی می‌کنند، دریافتند آن‌هایی که هنوز با والدین خود زندگی می‌کنند با چالش‌های بیشتری روبرو هستند. طبق یافته‌ها زندگی کردن یک فرد بزرگسال با خانواده‌اش سبب می‌شود نگرش کلی او در مواجهه با زندگی تحت تاثیر قرار بگیرد. برخی از روانشناسان در مورد چنین نتیجه گیری تردید دارند، زیرا تصور می‌کنند معیار‌هایی که جوان‌ها برای موفقیت دارند و شرایطی که خانواده و اجتماع برایشان فراهم می‌کند اغلب با هم جور نیستند.

    تاثیر بر زندگی والدین

    وقتی فرزندان به خانه‌ی والدین خود برمی‌گردند معمولا موجب افت قابل توجهی در کیفیت زندگی پدر و مادر خود می‌شوند و این چیزی است که نتیجه‌ی مطالعات نشان داده است.
    محققانی که اطلاعات مربوط به افراد بالای 50 سال و همسران‌شان را در 17 کشور اروپایی طی یک دوره‌ی هشت ساله مورد ارزیابی قرار دادند دریافتند وقتی فرزندان بزرگسال آن‌ها به خانه برگشتند، کیفیت زندگی این افراد کاهش یافته بود که ارتباطی با دلیل برگشتن فرزندان نداشت. البته در شرایطی که فرزندان دیگری هنوز در خانه بودند، برگشتن فرزند بزرگ‌تر به خانه تاثیر خاصی بر زندگی والدین نگذاشته بود.

    وقتی بچه‌ها بزرگ می‌شوند و خانه را ترک می‌کنند، معمولا رابطه‌ی پدر و مادر بهتر می‌شود، زیرا آزادی و فرصت جدیدی پیدا می‌کنند و از این مرحله از زندگی خود لذت می‌برند. ممکن است سفر کنند، به سرگرمی‌های جدیدی بپردازند و فعالیت‌های متنوعی انجام دهند. اما زمانی که فرزند بزرگسال‌شان به خانه برمی‌گردد، این شرایط به هم می‌ریزد. خیلی از پدر و مادر‌ها از این تغییر ناراضی و عصبانی می‌شوند، با اینکه فرزندشان را بی‌نهایت دوست دارند و برگشتن او را به خانه با خوشرویی می‌پذیرند.

    چه باید کرد؟

    روانشناسان توصیه می‌کنند شرایطی که برای فرزند بزرگسال‌تان که پیش شما برگشته فراهم می‌کنید چندان راحت نباشد. شاید بی‌رحمانه به نظر برسد، اما لازم است. البته اگر علت برگشتن فرد بزرگسال پیش والدینش، بیماری یا ناتوانی است باید تا جایی که ممکن است از او حمایت کنید.

    شما نیاز دارید با فرزند بزرگسال‌تان درمورد مسائل مالی، مسئولیت‌ها، قوانین خانه و ... توافقی انجام دهید تا دچار اختلاف نشوید. نپرداختن به این موارد باعث می‌شود شرایطی به وجود بیاید که فرزند شما هرگز تمایل به ترک خانه نداشته باشد.

    باید به یاد داشته باشید که فرزند شما دیگر یک بچه نیست و لزومی ندارد مانند یک بچه از او مراقبت کنید. مهم است که همیشه از او انتظار داشته باشید مانند یک بزرگسال در خانه‌ی شما رفتار کند و شما نیز مانند یک بزرگسال با او رفتار کنید. پس هر انتظاری که دارید و هر قانونی که بر خانه‌تان حاکم است را روشن و واضح برایش توضیح دهید.

    با نسل بومرنگی چه کنیم؟

    کمی از او اجاره بها بگیرید

    علاوه بر اینکه برگشتن فرزندتان به خانه، هزینه‌ها را افزایش می‌دهد، گرفتن مبلغی به عنوان اجاره هم به شما در هزینه‌ها کمک می‌کند و هم فرزندتان احساس می‌کند در امور خانه شراکت دارد و احساس مسئولیت خواهد کرد.

    در مورد امور و وظایف خانه با هم گفتگو کنید

    برنامه‌ای برای نظافت، شستن لباس‌ها، بیرون گذاشتن زباله و ... تعیین کنید. مطمئن باشید این کار شما غیر منطقی نیست.

    قوانین اصولی وضع کنید

    خیلی مهم است که در مورد ضوابط با هم حرف بزنید. مثلا اگر نمی‌خواهید فرزند بزرگسال شما هیچ مهمانی شبانه‌ای در خانه‌ی شما نداشته باشد باید از همان اول این را اعلام کنید. همینطور اگر انتظار دارید سر ساعت مشخصی خانه باشد یا اگر قرار نیست شب به خانه برگردد حتما به شما اطلاع بدهد، کاملا قابل قبول است و باید واضح این قانون را اعلام نمایید. فرزند شما هر سنی که داشته باشد موظف است به ضوابط خانه‌ی شما احترام بگذارد.

    اگر فرزندان بزرگسالی دارید که خانه را ترک کرده‌اند باید این احتمال را بدهید که ممکن است زمانی دوباره به خانه برگردند و پیش شما زندگی کنند، مخصوصا اینکه آمار ازدواج رو به کاهش است و وضعیت بازار و کار و اقتصاد چالش‌های زیادی دارد. خودتان را برای چنین موقعیتی آماده کنید. داشتن یک برنامه‌ی مشخص و قوانین منطقی و تشویق جوانان به کار و استقلال برای رسیدن به هدف‌های‌شان، همیشه بهترین نتایج را می‌دهد.

    اگر به عنوان پدر و مادر به فرزند بزرگسال‌تان اجازه بدهید همیشه در خانه‌ی شما و تحت حمایت شما بماند، تنها کاری که می‌کنید این است که مانع رشد و پیشرفت و استقلال او می‌شوید. شاید اول سخت به نظر برسد، اما قوانینی که وضع می‌کنید و سخت گیری‌هایی که اعمال می‌نمایید کاملا درست است. پس در دام احساس گناه نیفتید و با فرزند بزرگسال‌تان درست مانند یک انسان بالغ و توانا و مستقل رفتار کنید.

    منبع: verywellfamily


چگونه شنوند? بهتری باشیم؟

چگونه شنوند? بهتری باشیم؟


 

  • چگونه شنوند? بهتری باشیم؟

    وب‌سایت فرادید: گوش دادن ممکن است گهگاه هنری مغفول به نظر آید، شاید به این خاطر که اینقدر ارتباطمان الکترونیکی شده است. این خیلی بد است، چرا که شنوند? خوبی بودن می‌تواند به شما در هم? جوانب زندگی، با خانواده و دوستان و همکاران سر کارتان، کمک کند. می‌خواهید که در شنوند? بهتر باشید؟

    این‌ها نکاتی هستند که من در صد‌ها مصاحبه‌ای که در دوران 30 سال? کاریم به عنوان خبرنگار انجام داده‌ام، آموخته‌ام.

    حضور ذهن کامل داشته باشید

    باید‌ها

    ذهن خود را پاک کنید

    • گوشی خود را خاموش کنید (یا کنار بگذارید)
    • سرتان را از مونیتور‌ها برگردانید
    • در لحظه واکنش دهید

    نباید‌ها

    • چک کردن ایمیل
    • پیشاپیش پاسخهایتان را آماده کردن
    • چند کار را همزمان کردن
    • به کار‌های آتی خود فکر کردن
    • گوش دادن بی‌حواس

    چگونه شنوند? بهتری باشیم؟

    شما این حس را می‌شناسید. با کسی حرف می‌زنید، اما از زبان بدنش و نگاه پرتش می‌دانید که در واقع به شما گوش نمی‌دهد. متوجه می‌شوید که آن‌ها بیشتر از مکالمه، به مخاطب علاقه دارند، و از این رو تنها منتظرند تا حرف شما تمام شود، تا بتوانند حرف بزنند.

    گوش دادن بی‌حواس ممکن است به خطرناکی حواس‌پرتی در رانندگی نباشد، اما مشکل بزرگی است. گوشی‌های موبایل ما پیوسته توجه ما را قاپ می‌زنند، و مغز‌های ما را از لحظه خارج می‌کنند (کی به من مسیج داده و چه می‌خواهد)، و این امر تغییری نامحسوس را در گفتگو رقم می‌زد. (شخص مقابل، آگاهانه یا ناخودآگاه، می‌داند که شما از مدار خارج شده‌اید.) همین موضوع در تماس‌های تلفنی نیز رخ می‌دهد. تقریباً همیشه می‌توانید بفهمید که طرفتان در زمانی که با ایشان حرف می‌زنید، مشغول چک کردن ایمیل‌هایش یا انجام کاری دیگر است (وقفه‌های کوچک در پاسخهایشان یک نشانه است).

    ذهن خود را پاک کنید

    بسیاری از 525 نفر رهبرانی که برای نیویورک تایمز به ایشان مصاحبه کرده‌ایم، داستان‌های به یاد ماندنی و نکات ظریفی را در مورد اهمیت گوش دادن نقل کرده‌اند؛ درسی که بسیاری از آن‌ها می‌گویند به سختی یاد گرفته‌اند.

    به گوش دادن به شکل نوعی مراقبه فکر کنید. شما باید ذهنتان را از هر چیز دیگری پاک کنید، تا بتوانید کاملاً روی آنچه که شخص مقابل می‌گوید، تمرکز کنید. اطمینان حاصل کنید که تلفنتان خاموش یا از شما دور است. اگر پشت میزتان هستید، مونیتور خود را خاموش کنید، یا صندلیتان را بگردانید تا صفح? نمایش حواستان را پرت نکند. سعی کنید تا تماماً روی شخص دیگر تمرکز کنید، و افکارتان راجع به جلس? بعدی که دارید یا ضرب‌الاجل که در پیش است را کنار بگذارید.

    مایکل متیو، که الان مدیرعامل BeAlive Media شده، گفته است: "وقتی که با کسی گفتگو می‌کنید، اگر همزمان کار‌های زیادی انجام دهید، جزییات گفتگو را درک نخواهید کرد. اگر تلفنتان زنگ خورد، بی‌خیال ایمیل شوید، بی‌خیال کاری که می‌کنید شوید، گوش دهید و با آن شخص گفتگو را انجام دهید و سپس به ادام? کارتان بپردازید. من سعی می‌کنم تا حضور ذهن داشته باشم تا بتوانم از غنا و کیفیت تعامل با مردم لذت ببرم. اکثر مردم همزمان چند کار را انجام دهند، بدون اینکه به هر یک از آنکار‌ها نقصانی وارد شود. "

    رویکرد بداهه

    اگر مراقبه با شما جور درنمی‌آید، از این شگرد استفاده کنید: تظاهر کنید که دارید بداهه می‌کنید، و تنها می‌توانید در لحظه به چیزی که فرد مقابل می‌گوید واکنش نشان دهید، نه اینکه چه قدم بعدی در گفتگو را تدارک ببینید. مارک فولر، مدیر Wet Design، که شرکتش فواره‌های بزرگ می‌سازد، یک آموزگار بداهه را در شرکتش را استخدام کرد تا به همه کمک کند تا شنوندگان بهتری باشند.

    منطق آقای فولر این است: "بداهه، اگه به شکلی مناسب آموزش داده شود، در واقع پیرامون گوش دادن به شخص مقابل است، چرا که هیچ نمایشنامه‌ای وجود ندارد. قضیه به پاسخ دادن برمی‌گردد. اگر به آن فکر کنید، مثلاً وقتی که با زن یا شوهرتان بحثتان می‌شود، اغلب اوقات افراد فقط منتظرند تا حرف طرفشان تمام شود تا آن‌ها بتوانند آنچه را که منتظرند بگویند را بگویند. بنابراین، گفتگو بدل به مونولوگ‌های مسلسل‌وار می‌شود و گوش دادن کمی در میان است. این کار در بداهه جواب نمی‌دهد. اگر شما روی صحنه باشید، من نمی‌داند شما قرار است چه بگویید، در نتیجه نمی‌توانم چیزی را برنامه‌ریزی کنم. من باید واقعاً به شما گوش بدهم تا بتوانم یک پاسخ هوشمندانه بدهم. "

    بهترین نوع گوش دادن این است که با اینکه ندانید که می‌خواهید چه بگویید یا چه سوالی بپرسید، راحت باشید. به خود اعتماد داشته باشید که در لحظه بنا به آنچه که طرف مقابل همین الان گفته، چیزی به فکرتان خواهد رسید. این کار علامتی قوی به شخص مقابل می‌فرستد که شما حقیقتاً به ایشان گوش می‌کنید.


    بدون قضاوت یا دستورکار

    باید‌ها

    • همدل باشید
    • بدانید که چرا صحبت می‌کنید
    • آرام باشید

    نباید‌ها

    • قضاوت کردن
    • رجز خواندن
    • دستورکار آوردن

    چگونه شنوند? بهتری باشیم؟

    گوش دادنی که خوب انجام شود، جلوه‌ای از همدلی است. شما سعی می‌کنید تا جهان را از چشمان فردی دیگر ببینید و احساسات آن‌ها را متوجه شوید. این اتفاق نخواهد افتاد، اگر فرد مقابل در حالی که حرف می‌زند قضاوت کنید. چنین کاری باعث تضعیف گفتگو می‌شود، چرا که شما انواع و اقسام سرنخ‌های غیرکلامی نامحسوس را می‌فرستید که در رابطه با آنچه که آن‌ها می‌گویند، نظری دارید. اگر با هدف اصلی درک کردن دیدگاه ایشان وارد بحث شوید، و از قضاوت مبرا باشید، مردم سفر? دلشان را برایتان باز خواهند کرد، چرا که احساس خواهند کرد که می‌توانند در این مورد که به آنچه که می‌گویند احترام می‌گذارید، به شما اعتماد کنند.

    انگیز? خود را مورد پرسش قرار دهید

    بنابراین، اولین گام این است که بدون قضاوت گوش کنید؛ و وقتی که صحبت می‌کنید، با خودتان در این مورد که انگیز? شما برای گفتن آنچه که قصد گفتنش را دارید چیست، صادق باشید. یک سوال مفید در این زمینه هست که "من چرا حرف می‌زنم؟ ".

    معنایش این نیست که نباید در گفتگو سهیم باشید. این یادآوری خوبی است برای اینکه به اینکه چرا حرف می‌زنید آگاه باشید. آیا به شخص مقابل برمی‌گردد - تا به او نشان دهید که حرفشان را متوجه می‌شوید چرا که شاید خودتان هم تجرب? مشابهی داشته‌اید؟ یا که مقدمه‌ای است برای اینکه قدری به خودتان مباهات کنید؟ این قانون به خصوص برای کسانی که در مناسب مدیریتی و رهبری هستند، قانون خوبی است، چرا که هر چه بگویید ممکن است که به سرعت در بحث سایه بیاندازد و دیگران را خاموش کند. اما در هر حال این قاعده برای همه صدق می‌کند.

    جوئل پترسن، مدیل JetBlue Airways، می‌گوید: "شما نمی‌توانید دستورکار داشته باشید. وقتی که هنگام گوش دادن به کسی، دستورکار خودتان را داشته باشید، کاری که می‌کنید در واقع صورت‌بندی پاسختان است، نه پردازش چیزی که فرد مقابل می‌گوید. شما باید با خودتان کنار بیایید. اگر این نیاز را دارید که فخرفروشی کنید یا صدایتان شنیده شود یا امثالهم، آنوقت پروسه زیر فشار قرار می‌گیرد. اگر با خودتان راحت باشید، آنوقت است که می‌توانید وارد دنیای شخص دیگر شوید، به نظر من این باعث ایجاد اعتماد می‌شود. "


    نشان دهید که گوش می‌دهید

    باید‌ها

    • با تایید سر طرف را تشویق کنید
    • رو به جلو متمایل شوید

    نباید‌ها

    • دست به سینه بودن
    • بی‌تفاوت به نظر رسیدن

    چگونه شنوند? بهتری باشیم؟

    در سال 1957، دو روانشناس آمریکایی به نام‌های کارل راجرز و ریچارد فارسون، اصطلاح "گوش دادن فعال" را در مقاله‌ای با همین نام ایجاد کردند. شاید بتوان بحث کرد که افزودن صفت "فعال" یک حشو است. هر چه باشد، اگر گوش دادن فعال، نوع خاصی از گوش دادن باشد، پس بنا بر تعریف، نوع دیگری از گوش دادن باید باشد که به آن "گوش دادن غیرفعال" بگویند. آنوقت آیا وقتی با کسی حرف می‌زنید، واقعاً می‌شود همچین گوش دادنی داشت؟

    با این همه، این اصطلاح بیش از 70 سال است که پابرجاست و چکیده‌ای است از این ایده که شما می‌توانید و باید تلاش کنید که به دیگران نشان دهید که به حرفشان گوش می‌دهید، نه اینکه فقط ساکت بنشینید؛ و این امر با زبان بدن محقق می‌شود؛ چه با متمایل شدن به سمت گوینده، چه با سر تکان دادن و چه با ابرو کمان کردن در لحظ? مناسب. هر س? این علائم، کمک می‌کنند تا به فرد مقابل نشان داده شود که به آن‌ها گوش می‌کنید.

    از زبان بدن استفاده کنید

    نشان دادن اینکه گوش می‌دهید، در همه به صورت طبیعی ظاهر نمی‌شود. لیزا گرش، مدیر سابق Goop.com، داستانی جالب از این که چطور قدرت "سر تکان دادن" را آموخته نقل می‌کند. او در اوایل مسیر شغلی خود وکیل بوده و وقتی در روز‌های اول اکسیژن مدیا، که یک استارت‌آپ بود، مشغول شد، مجبور شد که به طور کامل رویکردش را به گوش کردن تغییر دهد.

    او در مصاحب?مان گفت: "در سال‌های درازی که پیش از آن وکالت کرده‌ام، به عنوان شخصی خلاق شناخته نمی‌شدم. وقتی که در یک جلس? حقوقی یا تجاری هستید، دیگران را تشویق نمی‌کنید. شما تظاهر می‌کنید که بی‌تفاوت هستید. تقریباً مثل خرید یک خانه. شما دست به سینه می‌نشینید و تظاهر می‌کنید که هیجان‌زده نیستید؛ و این ممکن است بهترین فکر دنیا باشد، اما نمی‌خواهید که دستتان لو برود. "

    او افزود: "اما جلس? خلاق بحثش فرق می‌کند. اگر کسی با اید? خلاقان? خود بیاید، در واقع روح خلاق خود را برهنه می‌کند؛ و اگر شما دست به سینه آنجا بنشینید و چیزی نگویید، آن‌ها آن را به شما نخواهند داد."

    "شریک من در اکسیژن من را از همان اوایل به هم? جلسات می‌برد چرا که هیچ چیز راجع به کار نمی‌دانستم. یک زمانی به او گفتم: "تو هیچ وقت من را به جلسات خلاق نمی‌بری. چرا؟ " او گفت: "چون تو دست به سینه می‌نشینی و این برای جلسات خلاق خوب نیست. باید یاد بگیری که سر تکان دهی. من گفتم، "سر تکان دادن چیست؟ ""

    "و سرتکان دادن وقتی است که متمایل به جلو می‌شوید و سر تکان می‌دهید و در حین زمانی که شخص ایده‌ای را مطرح می‌کند، به سرتکان دادن و تایید ادامه می‌دهید. با این روش، آن‌ها نسبت به طرح اید? خود هیجان بیشتری پیدا می‌کنند و بهترینی را که از پسش برمی‌آیند را ارایه می‌دهند. "

    درسی که می‌گیریم: از زبان بدن استفاده کنید تا به گفتگو انرژی اضافه کنید. حتی اگر با دقت گوش می‌دهید، باید به مردم نشان دهید که دارید به ایشان گوش می‌دهید.


    گوش دهید تا یاد بگیرید

    باید‌ها

    • سوالات پایان باز بپرسید
    • علاقمند باشید
    • از هر کسی چیزی یاد بگیرید

    نباید‌ها

    • داشتن دوباره و دوبار? یک گفتگو

    چگونه شنوند? بهتری باشیم؟

    شاید این گفته را شنیده باشید که "بهتر است علاقمند باشید تا مورد علاقه". این ایده به نظر کاملاً در تضاد با این عصر سلفی‌ها و پست‌های شبکه‌های اجتماعی راجع کار‌های جالبی که در زندگیهایمان می‌کنیم هستند (و فرضمان این است که دیگران می‌خواهند راجع بهشان بدانند)، است. اما چرا به گوش دادن به چشم بلیطی برای آموزش رایگان نگاه نمی‌کنید؟ تنها کاری که باید بکنید این است که فرض را بر این بگذارید که هر کس را که می‌بینید، یکی دو چیز در زندگانیش آموخته و شما می‌توانید با ترکیبی از علاقمندی حقیقی و چند سوال پایان باز، این نکته‌ها را استخراج کنید. برخی گزینه‌ها از این قرارند:

    • چه چیز شما را در آن مورد غافلگیر کرد؟
    • بزرگترین لحظ? یادت باشد چه بوده است؟
    • چرا آن چیز تو را جذب کرد؟
    • چه چیز را بیش از همه در آن مورد دوست داشتی؟

    راه دیگر فکر کردن در این مورد این است: چه می‌شد اگر زندگی روزمر? شما یک پادکست بود و شغل شما این بود که با مردم مصاحبه کنید؟

    از همه یاد بگیرید

    ناریندر سینگ، که در بسیاری از شرکت‌های تکنولوژی کار کرده و از موسسان شکرت Appirio است، از همان اوایل ورود به کار، این ایده را که می‌تواند از هر کسی چیزی بیاموزد سرلوح? خود قرار داد، زمانی که در شرکتی که سریعاً رو به رشد بود کار می‌کرد و مجبور بود که در روز با تا 10 متقاضی کار مصاحبه کند.

    او می‌گوید: "تقریباً مثل یک مکانیزم دفاعی، شروع کردم به تلاش برای اینکه از هر کسی چیزی یاد بگیرم، چرا که در غیر این صورت، انجام گفتگویی یکسان با همه دیوانه‌ام می‌کرد. سپس شروع به کار گرفتن این تکنیک در مقابل هر شخصی که ملاقات می‌کردم کردم و سعی می‌کنم که هر روز همینطور زندگی کنم. وقتی با کسی ملاقات می‌کنید، هر نکته و بینشی که می‌توانید را از ایشان بیرون بکشید. "

    منحنی یادگیری بی‌پایان

    اگر بلندپرواز هستید، این رویکرد آموختن از هر کسی که ملاقات می‌کنید، لازم است نه اختیاری. رید هافمن، میلیاردر و سرمایه‌گذار پرخطر و از موسسان لینکدین و سرمایه‌گذاران اولی? فیسبوک و ایربی‌اندبی، می‌گوید که مهمترین ویژگی‌ای که در کارآفرینان بلندپرواز به دنبالش می‌گردد داشتن "منحنی یادگیری بی‌نهایت" است.

    اگر علاقه و انرژی داشته باشید، مردم پاسخ خواهند داد و آنچه را که می‌دانند و اینکه چطور آنرا آموخته‌اند، در میان می‌گذارند. این آموزشی سریع و رایگان است و علاوه بر آن رابطه ایجاد می‌کنید. این ممکن است گفتن بدیهیات به نظر برسد، اما عجیب است که افراد کمی آن را به کار می‌برند.


    آهای رؤسا، گوش کنید!

    باید‌ها

    • به کارکنانتان احترام بگذارید
    • نظرات را بپرسید
    • بپرسید: "تو چه فکر می‌کنی؟ "

    نباید‌ها

    • فرض کردن اینکه جواب همه چیز را می‌دانید
    • دیگران را از مدار برنامه‌ریزی خارج کردن

    چگونه شنوند? بهتری باشیم؟

    در طول سالیانی که در مدارس کسب‌وکار برای کلاس‌هایی از دانشجویانی مشاغل تمام وقت داشته‌اند - اغلب دوره‌های ام بی‌ای را می‌گذارندند- اغلب سوالی ساده را از ایشان می‌پرسیدم: "چه تعداد از شما احساس می‌کنید که رییس شما به شما گوش می‌دهد؛ نه همیشه بلکه در مجموع؟ " اکثر مواقع، کمتر از نیمی از دست‌ها بالا می‌رفت.

    بگذارید به اصول اولیه باز گردیم. چه ویژگی‌هایی در یک رییس خوب وجود دارد؟ بله، فهرست بلندبالایی است، اما از نظر من دو ویژگی ضروری این است که باید قابل اعتماد باشند و به افرادی که برایشان کار می‌کنند احترام بگذارند؛ و نمایش روزمر? این مهم که به کسی نشان دهید که برایش احترام قائل هستید چیست؟ گوش دادن به آنها.

    با این حال چرا مدیران معدودی در گوش دادن خوب هستند؟ شاید به این خاطر احساس می‌کنند، قرار است جواب‌ها را داشته باشند، نه سوال‌ها را. شاید احساس می‌کنند که تحت فشارند تا به سرعت حرکت کنند، و وقت ندارند که وقتی برنامه‌ای روشن در ذهن دارند، نظرات دیگران را هم جویا شوند. شاید بیشتر علاقمند به مدیریت رو به بالا هستند تا مدیریت رو به پایین.

    درسی از یک رییس‌جمهور.

    اما اگر می‌خواهید که مدیری بهتر باشید، چهار کلم? ساده وجود دارد که باید آن را به لغات خود اضافه کنید. این نظر جی دابلیو بیل ماریوت، مدیرعامل ماریوت اینترنشنال، است. او که حالا 86 سال دارد، داستانی از سال‌های جوانیش نقل می‌کند که چطور به این چهار کلمه رسیده است.

    او در مصاحب?مان گفت: "در سال 1954، به تازگی مدرس? افسری را تمام کرده بودم برای کریسمس به مزرع?مان در ویرجینیا آمده بودم. بهترین دوست پدرم در آن زمان، ازرا تفت بنسون بود که وزیر کشاورزی بود؛ و او هم ایکه و مامی آیزنهاور را دعوت کرده بود. پس جمعمان از رییس جمهور، وزیر کشاورزی، پدرم و من تشکیل شده بود. آن‌ها میخواستند به شکار بروند، ولی هوا سرد بود و به شدت باد می‌آمد. پدرم گفت: "برویم غاز شکار کنیم یا دور آتیش بایستیم. " و آزنهاور رو به من کرد و گفت: "تو فکر می‌کنی چکار باید بکنیم؟ "

    آقای ماریوت افزود: "این به من نشان داد که او چطور توانسته بوده با دوگل، چرچیل، روزولت و دیگران کنار بیاید؛ با در نظر گرفتنشان در تصمیم‌گیری و پرسیدین اینکه چه فکر می‌کنند؛ بنابراین هر چه در زندگی پیش رفتم، سعی کردم تا آن سبک مدیریتی را به کار بگیرم، با پرسیدن "تو چه فکر می‌کنی؟ " از مردم. همیشه اینطور نیست که مطابق نظر آن‌ها کارم را انجام دهم. اما حس کرده‌ام که اگر آن‌ها را در فرآیند تصمیم‌گیری بگنجانم، و از آن‌ها بپرسم که چه فکر می‌کنند، و به چیزی که گفتند گوش دهم و آن را مدنظر قرار دهم، آن‌ها با من همقدم خواهند شد، چرا که می‌دانند که مورد احترام بوده‌اند و حرفشان شنیده شده، حتی اگر من به مسیری متفاوت از توصی? آنان رفته باشم. "

    آقای ماریوت می‌گوید که "تو چه فکر می‌کنی؟ " مهمترین جمل? چهار کلمه‌ای دنیا هستند. او می‌افزاید: "به مردم گوش دهید و یاد بگیرید. "


    دو سوال نهایی

    چگونه شنوند? بهتری باشیم؟

    بهترین شنونده‌ای که می‍‌شناسید کیست؟ لحظه‌ای راجع به اینکه چه کرده‌اند تا این جایگاه را در میان هم? دوستان، خانواده و همکاران شما به خود اختصاص دهند، فکر کنید. به احتمال زیاد بسیاری از کار‌هایی که در بالا گفته شد انجام می‌دهند: وقتی با ایشان حرف می‌زنید به نظر حضور ذهن کامل دارند؛ آن‌ها قضاوت نمی‌کنند و دستورکار خود را به گفتگو نمی‌آورند؛ و واقعاً نسبت به اینکه در زندگی شما چه می‌گذرد کنجکاو هستند؛ و حالا سوال آخر: اگر کسی قرار بود که از هم? خانواده، دوستان و همکاران شما بپرسد که بهترین شنونده‌ای که می‌شناسند کیست، آیا می‌گویند که شما؟ برخی از این رویکرد‌ها را تمرین کنید و به این عنوان دست خواهید یافت. چرا که گوش دادن روز به روز به مهارتی کمیابتر بدل می‌شود و اگر قدری تلاش کنید به چشم خواهید آمد.

    منبع: nytimes


لذتهای فوری قاتل موفقیت هستند

لذت‌های فوری قاتل موفقیت هستند


 

  • لذت‌های فوری قاتل موفقیت هستند

    850177

    23 فروردین 1398 - 12:32

    4754 

    برترین ها - ترجمه از یگانه سهرابی: لطفا یک لحظه فکر کنید و برخی از بزرگترین آثار تاریخ بشری را در نظر بگیرید. ما به ساختار‌های باشکوهی مانند برج ایفل، نقاشی‌های زیبا مانند «شب ستاره» ونسان ون گوگ و تراژدی‌های غم انگیز مانند «رومئو و ژولیت» ویلیام شکسپیر اشاره می‌کنیم. اگر هنرمندان ایجاد کننده این آثار سریع راضی می‌شدند، آیا به نظرتان می‌توانستند سردمدار حوزه فعالیتی خود شوند؟ به هر حال، ما شک داریم.

    همه‌ی ما به خوبی می‌دانیم که آن‌ها احتمالا صد‌ها بار تلاش کردند و سرانجام موفق شدند تا هنری را ایجاد کنند که هنوز هم با گذشت قرن‌ها الهام بخش بسیاری از مردم است. به همین منظور در این مقاله برای شما دوستان عزیز سایت برترین‌ها سه موردی که نشان دهنده رضایت فوری شماست و قاتل موفقیت در زندگی هستند را بیان کرده ایم. لطفا در ادامه با ما همراه باشید.

    چرا لذت‌های فوری قاتل موفقیت هستند؟!

    1 - شما فکر می‌کنید که دنیا به شما بدهکار است

    والدین شما ممکن است شما را به این باور برسانند که شما می‌توانید هر کاری را که در ذهن خود در نظر می‌گیرید، انجام دهید. آن‌ها برای ایجاد این باور در ذهن شما اشتباه نکرده اند، اما ممکن است جزئیاتی را فراموش کرده باشند. شما می‌توانید به هر چیزی که در ذهن خود در نظر می‌گیرید، تا زمانی که به آن احتیاج دارید، دست پیدا کنید. اولین اثر «استیون کین»، به نام «کری» بار‌ها توسط افراد مختلف رد شد.

    «جی کی رولینگ» نویسنده سری کتاب‌های مشهور «هری پاتر» قبل از معروف شدن بسیار مورد انتقاد ناشران مختلف قرار گرفت و کسی توجه چندانی به او نمی‌کرد. «مایکل جردن» با توانایی ذاتی برای بازی بسکتبال متولد نشد. او سال‌ها تمرینات بسیار سختی را انجام داد تا بالاخره توانست به ده قهرمانی در مسابقات MBA دست پیدا کند.

    اگر شما مایل نیستید که برای مدت زمان طولانی جهت رسیدن به اهداف و خواسته‌های خود زحمت بکشید، مطمئنا پس از مدت کوتاهی از وضعیت فعلی خود راضی می‌شوید و هیچ وقت طعم رسیدن به موفقیت در زندگی را نخواهید چشید؛ بنابراین سعی کنید از این لذت‌های زودگذر که قاتل موفقیت در زندگی هستند به طور جدی پرهیز کنید.

    2 - شما معتقد هستید که پاسخ همه چیز را می‌دانید

    رسیدن به موفقیت در زندگی مستلزم دقت و توجه به جزئیات است. اکثر نویسنگان موفق و معروف در ابتدا توسط بسیاری از ناشران مورد انتقاد قرار گرفتند، زیرا معتقد بودند که آثار آن‌ها به اندازه کافی قوی نیست. مدیران اغلب هوش هیجانی را رد می‌کنند، زیرا آن‌ها فکر می‌کنند که این موضوع باعث کاهش چشمگیر بهره وری در آن‌ها می‌شود.

    برخی از مربیان اغلب مشاوره‌های روان شناسی را قبول ندارند، زیرا می‌گویند که باعث انحراف افراد می‌شود و به آن‌ها به عنوان قاتل موفقیت خود نگاه می‌کنند. سیستم آموزشی ما ممکن است شما را به این باور برساند که اگر شما بهترین باشید، می‌توانید به موفقیت در زندگی دست پیدا کنید.

    اما ما به هیچ عنوان این نظر را قبول نداریم و معتقد هستیم که این باور، چیزی جز یک رویاپردازی نیست. اگر تمایل دارید که به معنی واقعی کلمه به موفقیت در زندگی دست پیدا کنید، باید بدانید که ممکن است همه چیز را ندانید و گاهی باید از دیگران کمک بخواهید. در غیر این صورت فورا به وضعیت کنونی خود رضایت می‌دهید و این قاتل موفقیت، روی شما اثر می‌گذارد و دستاورد‌های شما را به طور کلی از بین می‌برد.

    چرا لذت‌های فوری قاتل موفقیت هستند؟!

    3 - شما از امتحان کردن مواردی را که در آن خوب عمل نمی‌کنید، سر باز می‌زنید

    فردی در مورد تجربه اش می‌گفت که من چندین ماه در کلاس پیلاتس شرکت کرده ام، زیرا احتیاج داشتم که نیروی بدنی خود را افزایش دهم. مربی ام به من گفت که از این که یک فرد متعهد در کلاسش حضور دارد بسیار هیجان زده است. من می‌دانم که بالا نگه داشتن انگیزه برای انجام کار‌های سخت بسیار دشوار است و نیاز به یک اراده آهنین دارد. اما من متوجه شدم که این تنها راهی است که با استفاده از آن می‌توانیم توانایی‌ها و مهارت‌های خود را بهبود ببخشیم.

    چند سال پیش من برای اولین بار در کلاس یوگا شرکت کردم، ولی به شدت از آن متنفر بودم! زیرا حتی نمی‌توانستم تمرینات مچ پا را انجام دهم. ایستادن روی انگشتان پا و حفظ تعادل بسیار برایم دشوار و طاقت فرسا بود. عضلات بدنم به حدی ضعیف بود که از شدت ضعف بسیار خجالت می‌کشیدم. ولی من ناامید نشدم و با تلاش و امیدواری فراوان به تمریناتم ادامه دادم. هم اکنون من عاشق یوگا هستم و به راحتی می‌توانم تمرینات آن را انجام دهم.

    اکنون به این نتیجه رسیده ام که اگر من همان ابتدای کار صبر و استقامت کافی نداشتم، به هیچ عنوان نمی‌توانستم در این زمینه موفق شوم. درست است که انجام این کار بسیار دشوار بود، ولی من بالاخره با موفقیت از پس انجامش برآمدم؛ بنابراین اگر شما هم مایل به انجام کاری نیستید، ممکن است آن را نیمه کاره رها کنید و فورا از موقعیت فعلی خود راضی شوید. لازم است که همواره این نکته را به خاطر داشته باشید که قاتل موفقیت در زندگی بسیار پنهانی عمل می‌کند. باید سعی کنید در مسیر باقی بمانید و به حرکت خود ادامه دهید.

    چرا لذت‌های فوری قاتل موفقیت هستند؟!

    اگر کاری آسان باشد، همه از پس انجام آن بر می‌آیند. به همین خاطر است که اگر شما سریعا احساس رضایت کنید، به هیچ موفقیتی دست نخواهید یافت. پس تمام تلاش و استقامت خود را به کار بگیرید و با جدیت از مواردی که در این مقاله ذکر کردیم و به عبارتی قاتل موفقیت هستند، دوری کنید تا بتوانید به تمام اهداف بزرگ و کوچک خود در زندگی دست پیدا کنید.

    دوستان عزیز سایت برترین‌ها از این که ما را در این مقاله همراهی کردید از شما سپاسگزار هستیم. لطفا ما را با انتقادات و پیشنهادات سازنده خود در جهت تولید مطالب مفید و با ارزش راهنمایی کنید.

    منبع: lifehack